شاید یک کولی



.

چهارمین لیوان چاییمو میخورم صدای تلوزیونو بلند میکنم فینال کرلینگ رو تحلیل میکنم میگم کانادا سنگشو نباید اونجا میزاشت میگم سوئیس تکنیکی تر بازی میکنه این ست دبل نکنه امتیازی هم ب کانادا نمیده روبروت نشستم ولی به هیچ کدوم از حرفایی که میزنم گوش نمیدم میون افکار خودم دست و پا میزنم گُمم تپش قلبمو حس میکنم دلم شور میزنه خودمو از عکسای دسته جمعی گوشیم پاک میکنم، نخ به نخ سیگارای مچاله و خیس زیر تختم رو دود میکنم، با طناب دار فدر خودکشی میکنم ولی هنوز روبروت نشستم و حرف میزنم؛

من خرابم بنشین زحمت آوار نکش .


و ما دور و ورمون ی مشت ادم بدبخت ریخته ک نمیتونن خوشبخت زندگی کنن اونوخت هی تو لجن زار بدبختی این ادما داریم فرو میریم اونوخت هی اون ادم خوشبختا وقت میکنن خوشبخت تر بشن! حالم ازین ادم خوشبختا بهم میخوره بدبختا ک تکلیفشون مشخصه دست خودشون نیس این خوشبختان ک روی خروار خروار خوشبختی نشستن و ب جد و اباء هممون میخندن


.

چهارمین لیوان چاییمو میخورم صدای تلوزیونو بلند میکنم فینال کرلینگ رو تحلیل میکنم میگم کانادا سنگشو نباید اونجا میزاشت میگم سوئیس تکنیکی تر بازی میکنه این ست دبل نکنه امتیازی هم ب کانادا نمیده روبروت نشستم ولی به هیچ کدوم از حرفایی که میزنم گوش نمیدم میون افکار خودم دست و پا میزنم گُمم تپش قلبمو حس میکنم دلم شور میزنه خودمو از عکسای دسته جمعی گوشیم پاک میکنم، نخ به نخ سیگارای مچاله و خیس زیر تختم رو دود میکنم، با طناب دار فدر خودکشی میکنم ولی هنوز روبروت نشستم و حرف میزنم؛

من خرابم بنشین زحمت آوار نکش .


1 گویی خدا خسته از آفرینش جن و انس و پری و به به و چه چه گفتن هایش از روی کلافگی کثافت و نجاست را در ته مانده های گُه بشر آمیخت تا چیز جدیدی خلق کند [خلقت سگ]
2 انگار که سگ ولگردی باشی ! دل آدمیزاد به رحم بیاید بخواهد استخوان های پوسیده و سنگ و تُف و چخه جلویت پرت کند
3 سگ ها هم وقتی درمانده میشوند وقتی میخواهند زار بزنند مثل ماهی ها توی گریه ی خودشان خفه میشوند؟

تنهایی آدم ها فرق دارد یک نفر میخوابد یک نفر راه میرود یک نفر فیلم میبیند یک نفر سیگار میکشد .

ولی انگار بعضی ها در تنهایی هم تنها اند مدام فکر یک نفر آزارشان میدهد نه میگذارد بخوابند نه راه بروند نه فیلم ببینند نه .

انگار گره میخورند به یک گوشه ی اتاق و مدام به یک جایی یک روزی یک چیزی فکر میکنند مدام با خودشان کلنجار میروند که دوست داشتن یک نفر [یعنی آن یک نفر] چقدر میتواند اشتباه و احمقانه باشد.

اصلا گور پدر دوست داشتن و این حرفا 

وقتی بعد دو ماه اتفاقی همدیگه رو دم پاگرد اول پله های آپارتمان کوچه چهارم دیدیم انصافه من هول کنم ذوق کنم دلم بخواد اونقدر تو رو تو بغلم فشار بدم که مچاله شی، بعد تو منو انگار که ندیدی با عجله بری که نکنه حجره های توی بازار ببندن که نکنه سفره شب یلدا بدون آجیل و شیرینی و هندونه بمونه؟!


شاعران نویسندگان و بطورکلی هر کس که چیزی از هنر فهمیده باشد اگر بدون معشوق بماند جنس زن را مخاطب قرار میدهد مثل حالای من !

مگر نه اینکه اعتبار متن به مخاطب اش است.


پ.ن: من خر ک باشم ک خودم را شاعر نویسنده یا هنر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهم بنامم !


میگم مجید یهو دیدی من ک ی سال صبر کردم تا موهام بلند شه خر شدمو ماشینو ورداشتم و موهامو از ته زدم الان میفهمم چرا فاطمه ماشینو ورداشت و موهاشو از ته زد اصلا دیدی بعد سه سال سگ دو زدن تو این رشته مزخرفی ک ی عمر برا این و اون دلیل و منطق اوردم ک بهترین رشته و شغل دنیاست ول کردم و رفتم حالا تو هی بگو نفست از جای گرم بلند میشه ادم یهو دلش سر میره مجید



Khodaya @isogand


پدرم نمیتواند از این شهر دل بکند همه چیزش این شهر است

من اما متلاشی ام هر گوشه ی دلم رو به آشنایی دارد و هر آشنایی رو به دیاری

و غم انگیزتر آنکه در شهر خود بیگانه ام و بی آشنا

مگر همه ی چیزی که برایم مانده بیشتر از همین آشناییتی است که گذر روز ها لطف داشته به جانم بخشیده

حال همین چند آشناییتی که مانده را هم  وقتی قرار است بگذارم و بگذرم چه اهمیتی دارد که باقی دل به چه کسی بسپارم یا مهم تر دیگر چه فرقی میکند وطن کجا باشد؟


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها